درد ما قشقایی ها چیست؟
چمن لاله هفتکل قشقایی
این وبلاگ متعلق است به ترکها و کسانی که به قشقای های هفتکل و شیراز و عقایدو رسوم آن علاقه مند هستند (( صمد صفی خانی))

 

نامه ای به پدر ایل قشقایی
سلام پدر سلام
از کجا برایت شروع کنم امروز حرف های پسری را گوش می کنی که دلش می خواست هنوز قشقایی مثل قدیم بود.پدر محمد بهمن بیگی یراق و زین اسب رادید و ماستی که با چاقو نمی شد برید.اما پدر ،من هر جا را گشتم هر جا رفتم نه تنها نتوانستم ببینم بلکه دیدم حتی یک قشقایی از قشقایی بودنش شرم دارد پدر درد دل های زیاد است اما چاهی سراغ ندارم تا بتوانم درد دلهایم را در آن بریزمو اگر هم پیدا شود آنقدربی چشم و روست که نمی شود درد دلهایت را در آن ریخت پدر حتی چاه های این زمانه با من نمی سازند .دوست داشتم زنده بودی و قشقایی با تو زنده بود .تو سردار ایل بودی .تو کسی بودی که به خاطر وطن و ناموست حتی موقعی که انگلیسی ها آب را روی فرزندان تو بستند تو حاضر نشدی وطنت را بفروشی ،اما پدر نمی دانم چرا و برای چه تو و سربازان دلیر قشقایی جنگیدی و به نام و کام دیگری تمام شد. پدر می دانم که حتی در غریبانه ترین لحظه های زندگیت هم به این فکر نکردی که کسی بابت این از تو تشکر کند اما...
پدر تو رفتی و همان بهتر چون باید آنوقت از هم پاشدگی ایل را می دیدی .شاید این هم از بدبخنی هایجامعه مدرن است ،اما پدر ما که مدرن نشدیم ،سنت ها که کهنه نمی شوند .پدر ،اما نه اگر تو بودی این طور نمی شد .
پدر ،به که بگویم که هنوز هم به دشت می روم با خود می اندشم می گویم خوب از این مقتضیات زمان است اما چرا باید حداقل این سنت ها را در درون خودمان حفظ نکنیم به بچه هایمان یاد ندهیم اگر دیگر قره قاچی نیست تا برگردیم اگر اسبی نیست تا یورتمه برویم اگر باید داستان دلاورمردی های ایل را در کتاب ها بخوانیم،چرا زبان وسنت هایمان را حداقل به بچه هایمان منتقل نکنیم .پدر باورت نمیشود پدر ومادری رادیدم که به فرزندانش فارسی یاد می دادند. پدر دلم سوخت .به حال بهمن بیگی سوخت .بهمن بیگی کلی خدمت کرد به این آدم ها ،از چوپانی گرفت و آورد یر کلاس ها نشاند ،تا درس بخوانند به داد ایلشان برستد نه اینکه شرمشان شود به بچه هایشان زبان مادری شان را بیاموزند . پدر دردهایم بسیار اما معشوقه ام «ایل قشقایی»
«نقل از مجله درنا
دردت چیست ؟
دردم این است که از این همه جمعیت قشقایی، کسی دواطلب برای کمک به مردم ایل در سواد و بهداشت و ... نیست.
دردم این است که بسیاری از ما فکر می کنیم که اگر فارسی(درست آن اگر ترکی صحبت کنیم) صحبت کنیم، کسر شان(!!) ما خواهد بود، به خصوص تحصیلکردگان و شهرنشینان.
دردم این است که نه در شیراز و به در فیروزآباد و نه در .... اگر دلم برای دیدن هم زبانانم تنگ شد، جایی نیست که برای دیدن آن ها بروم.
دردم این است، که ما حتی از انتخاب نام ترکی هم برای فرزندان خویش خود داری می کنیم.
دردم این است که اندیشمندان ما در دریای بیکران غریبان خود را پنهان کرده اند!
دردم این است که نه مدرسه، نه بیمارستان و نه مسجد و نه ساختمانی در دیار قشقائیان به نام ایل وجود ندارد
دردم این است که: چرا تعداد  دانش آموختگان ما در جهان پرشتاب این قدر کم و ناشناخته هستند
دردم این است که در یک صد سا گذشته جهان این همه متحول شده است، ما چنین درجا زده ایم
دردم این است که چرا مردم گذشته ایل این چنین به دانش و علم بی توجه و به شکار عاشق بوده اند، ما را از شکار چه به دست آمده
دردم این است که چرا سران قوم ما این چنین ساده دل و غیرتمند بودند در حالی که در این دنیا زیرکی و سیاستمداری نقش فراوان دارد.
دردم این است که:نمی دانم چه کاری برای نجات فرهنگ ایل باید انجام دهم و چه کاری برای بهبود زندگی مردم خویش می توانم انجام دهم. و
دردم فراوان است .............
 
«نقل از مجله درنا»


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط صمد صفی خانی

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 256
بازدید کل : 35891
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1